سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با درد خود بساز چندانکه با تو بسازد . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :4
کل بازدید :27856
تعداد کل یاداشته ها : 39
103/9/10
2:31 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
پلک صبور[138]
عبد عاصیم که از چشمه ممنوعه عشق می نوشیده ام و سالهاست هجوم نگاه ها دارد خفه ام میکند.

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

مقصد شهری بود آنسوی باورها.

مقصدشان و باورشان همان تحقق آرمانها بود .

از خود چیزی نمی گفتند .

هر کاری هم بود برای او بود .

خودشان هم گوشه چشمی به نرگس دل ، دل به دریا زده بودند .

غرق در جذبه الهی برای پریدن بال گوشودند .

اما تقدیر چنین بود که بمانند و باشند .

مانده اند تا ما پای حرفها و باورهایمان بمانیم.

نگاهشان دریاییست .

پرنده جانشان چشم به آسمان دوخته .

بال و پرشان همواره برای آسمان باز است .

اینان فرشتگانی هستند که بالشان را به زمین دوخته اند .

عطرشان بهشتی و نفسشان زهراییست . 

از ماندنشان دلخور نیستند  اما دلداده رحمانیند .

آنان مانده اند تا هنوز هم شمیم شهادت در کوچه پس کوچه های شهر بماند .

مانده اند تا ما بدانیم  و یادمان نرود که قرار بود هیچ کس بفکر خودش نباشد .

قرار بود پای روی یکدیگر نگذاریم.

مانده تا دست از قله های دنیا برداریم و سهمی از آسمان داشته باشیم.



93/2/2::: 9:55 ع
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ این همان تیر سه شعبه حرمله هست که هزار سال و اندی بعد از عاشورا از کمان تکفیر و وهابیت شلیک شده.مظلومیت شیعه پایان پذیر نیست تا قیام مهدی موعود(عج).


+ از پاهایتان نمیشد فهمید کدامتان فقیرید و کدامتان دارا. اما از دستهایتان میشد فهمید که همه نیازمندید. انشالله که این راهپیمایی تمرینی باشد برای........


+ آقا ؟ وقت آن نرسیده که بیایی؟. :(


+ براستی چه کسی جز زینب(س) . جواب این سوال *.کیف رایت صنع* *الله باخیک واهل بیتک؟*. را اینگونه* ما رایت الا جمیلا*. جواب میدهد؟


+ و تو ای دوست ، هر دو منظره را با چشم خود دیده ای. با آن زیسته ای ، و با این گریسته ای . و چه تلخ است این روایت. برخیز دلاور، جبهه همان جبهه، خط همان خط ،و دشمن همان دشمن است. میدانم که میدانی این مار خوش خط و خال همان گلوله های دشمن است که بر سینه غمدیده ات نشسته . غصه نخور ، زانوی غم بغل نگیر ، تو تلاشت را کرده ای . عرق ریخته و خون داده ای . به عشق همان مولا خاکریز تباهی را فتح کن . ...


+ *وقتی نمی شود رفت ،* *همین یک پا هم اضافیست.*


+ *پروردگارا، یاریم کن .* *یاریم کن تا عطش وجودم را ،* * در کویر_ سوزان دل،* *با یاد تو سیراب کنم.* *خدایا دستم بگیر،* *دستم بگیر نه برای رسیدن .* *دستم بگیر تا پای در راه _ دیگری نگذارم*. *در این دشت تفتیده و سوزان،* *راهی میخواهم .* *راهی که برسد به خودت.*


+ آقا؟ ، خانم ؟ قبله نما بدم خدمتتون :)


+ بغض را از لای خاطرات می آورم . از میان دود و آتش از سالهای نه چندان دور . و تو می آیی . همچو تلاوت آیات خورشید . غریبه نیستی . آشنا هم نیستی . تو می آیی با نامی بزرگ . گمنامی نامی بزرگ است .و هنوز پرندگان عاشق صدایت را روی سجاده دل می شنوند .


+ *نغمه عشق است و آتش می زند .. چنگ در دل ، شخم در عقل می* *زند .. شعله است این عشق جانسوز .. نغمه را ، گه زیر و* ، *گه بم می زند*.